سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بر دانشمند است که به آنچه می داند عمل کند . سپس به فراگیری آنچه نمی داند روی آورد . [امام علی علیه السلام]

تقی نامور بجنوردی
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: تقی نامور بجنوردی سه شنبه 90 اسفند 9   ساعت 8:54 صبح

جهانی شدن و زوال دولت ـ ملت حاکم

رشت? علوم سیاسی بر چند گرایش تقسیم می شود؛ یکی از آن گرایش ها، جامعه شناسی سیاسی است. جامع شناسی سیاسی، در مفهوم رایج وکلاسیک آن، روابط حکومت و جامعه را در محدود? دولت ملی مدرن بررسی می کند. همه مکاتب و نظریه های عمده در جامعه شناسی سیاسی کلاسیک، از مارکسیسم گرفته تا نخبه گرایی و تکثرگرایی، بر روابط متقابل حکومت و جامعه و به ویژه تاثیرات تبیین کنند? نیروها و ساختار اجتماعی بر قدرت سیاسی در چهارچوب دولت ملی، تمرکز داشته اند.

یکی از بحث های مورد نظر در جامعه شناسی سیاسی، جهانی شدن و زوال دولت – ملت حاکم است که در این گفتار در چهار فصل به آن می پردازیم.

جهانی شدن در بردارند? جریان کالاها، سرمایه، انسان ها، اطلاعات، عقاید، اندیشه ها و خطرات بین مرزهای ملی است که با ظهور شبکه های اجتماعی و نهادهای سیاسی که دولت ـ ملت را محدود می کنند، توأم شده است.

مهم ترین نکته برای جامعه شناسان در مورد جهانی شدن این است که چگونه چنین جریان هایی، تصور اساسی جامعه شناختی را در مورد جامعه زیر سؤال می برند.

فصل اول: ابعاد مختلف جهانی شدن

الف) جهانی شدن اقتصادی

اخیراً بعد اقتصادی جهانی شدن به موضوع اصلی مورد علاق? جامعه شناسان پژوهشگر تبدیل شده است. این جنبه در بر دارند? جهانی شدن تولید و معاملات مالی است. تولید جهانی و جابجایی سرمایه اکنون از طریق اقدامات شرکت های چند ملیتی یکپارچه شده است. این شرکت ها، سردمدار جهانی شدن اقتصاد هستند که بر اساس آن، تولید شرکت به کشوری که شرکت در آن تأسیس شده، محدود نمی شود بلکه نمایندگی های مختلف تولیدی در کشورهای مختلف بر مبنای سرمایه گذاری خارجی مستقیم به وسیل? خود شرکت، به امر تولید می پردازند.

جهانی شدن اقتصاد باعث کاهش کنترل دولت ـ ملت بر سیاست اقتصادی شده و دولت کینزی پس از جنگ را به زوال کشانده است. در این دولت، حکومت ها، اتحادیه های تجاری و رهبران تجاری بر سر سیاست های اقتصادی که برای افزایش نرخ اشتغال، مصرف انبوه، رشد اقتصادی و امنیت اجتماعی طرح می شدند، به توافق می رسیدند.

دولت موظف بود از طریق سیاست های مالی و پولی، مانع فعالیت محافل تجاری شود تا به این طریق سطوح بالای سوددهی سرمایه را تضمین کند. همچنین دولت کینزی برای کاهش بیکاری و قادرساختن کارگران به خرید کالاهای مصرفی به جای پس انداز برای آیند? مبهمشان، سرمایه ها را در کارهای عمومی و رفاهی سرمایه گذاری می کرد.

اکنون دولت ها باید شرکت های چند ملیتی را جذب کنند و همه الزامات آن را به جان بخرند، یعنی به جای این که مانند گذشته شرایطی را برای یک سیاست اقتصادی همکاری جویانه ایجاد کنند که متضمن تأمین منافع ملت باشد، اکنون باید انگیزه اتحادیه های تجاری مبارزه جو را از بین ببرند و انگیزه های مالیاتی مناسبی برای سرمایه جهانی خلق نمایند.

برخی از جامعه شناسان سیاسی امثال «پل هرست» و «گرام تامپسون» با این تز مخالف هستند. آن ها تز جهانی شدن اقتصاد را بهانه ای در دستان راست جدید و چپ تلقی می کنند؛ چرا که راست جدید بدین ترتیب، پیروزی لیبرالیسم بازار آزاد را جشن می گیرد و از نظر چپ ها نیز سرمایه داری، حداقل تحت چنین شرایطی به طور کاملاً آشکاری درنده خویانه است و بنابراین به آسانی ماهیتش افشا می شود. آن ها استدلال می کنند که اقتصاد نه جهانی بلکه «بین المللی» است؛ چرا که هنوز دولت ـ ملت ها هم از نظر اقتصاد داخلی خود و هم از نظر توافقات مربوط به مدیریت روابط اقتصادی فرامرزی، قدرتمندترین بازیگران اقتصادی هستند. آن ها معتقدند که اید? جهانی شدن به منزل? اعتقاد به زاید بودن مقررات اقتصادی ملی است و از آن جا که دولت ـ ملت به وسیل? فرایندها و مبادلات بین المللی و فراملی، بی قدرت و ناتوان شده است، هیچ اقتصاد جهانی نداریم. هراست و تامپسون استدلال می کردند که اولاً شرکت های چند ملیتی بر تجارت جهانی، سلطه ندارند و تا دو سوم دارایی هایشان در کشورهای مادر حفظ می شود؛ این بدان معنی است که آن ها در معرض کنترل سیاست های حکومت ملی می باشند. ثانیاً، آن ها در سطح جهانی، عمل نمی کنند بلکه بیش تر در سطح شرکای درون مناطق، به ویژه اروپا، آمریکا و آسیای جنوبی و شرقی فعالیت می نمایند. آنان معتقدند که مبادل? سرمایه، نیروی کار و کالا بین جهان اول و سوم ناچیز است؛ جدای از چند کشوری که جدیداً در حال صنعتی شدن هستند، بقیه جهان سوم از نظر سرمایه گذاری و تجارت، در حاشیه باقی مانده اند.

«اش امین» با نظر تامپسون و هرست، مخالف است و معتقد است که دلیل غفلت هرست و تامپسون از تغییرات «کیفی» در روندهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی که به وسیل? دیگر نظریه پردازان جهانی شدن اقتصاد، مطرح شده، این است که این دو تا حد زیادی بر تحلیل «کمی» تجارت و سود، تکیه نموده اند. هر چند شاید حجم تجارت امروزی عملاً خیلی بیش تر از حجم تجارت در قرن نوزدهم نباشد، لیکن گرایش های جدیدی وجود دارد که حاکی از گسترش یک روند خاص می باشد.

ب) جهانی شدن فرهنگی

جهانی شدن فرهنگی، بدان معنی نیست که گرایش روزافزونی به سوی یک فرهنگ جهانی یکپارچ? واحد، وجود دارد. استدلال جهانی شدن فرهنگی اساساً این است که امروزه به واسط? رسانه های ارتباط جمعی و جریان مهاجرت انسان ها و توریسم و ظهور «فرهنگ های سوم» کارکنان نهادهای اقتصادی و سیاسی جهانی، به هم پیوستگی فرهنگی فزاینده ای در سراسر جهان، به وجود آمده است.

ج) جهانی شدن زیست محیطی

یکی از آشکارترین اشکال جهانی شدن که اغلب مردم اکنون تا حدی از آن آگاهی دارند، تخریب زیست محیطی است. به عقید? «دیوید گلدبلات» سه شکل جهانی شدن زیست محیطی وجود دارد:

1.      آلودگی فرامرزی نظیر "باران اسیدی" است که به وسیل? اختیارات سرزمینی دولت ـ ملت نمی توان جلوی آن را گرفت، هر چند در حال حاضر، این نوع بیش تر بعد منطقه ای دارد تا جهانی.

2.      وجود وابستگی متقابل زیست محیطی است؛ بدان معنی که وقوع حوادث در یک نقطه می تواند بر جای دیگر نیز تأثیر گذارد.

3.      تخریب منابع مشترک زیست محیطی، مانند آلودگی جوّ و دریا که به طور بالقوه بر هم? انسان های زنده و نسل های آینده، تأثیر می گذارد.

همه این جنبه های جهانی شدن، تبعات مهمی برای مدل جامعه شناختی سیاست که بر دولت ـ ملت متمرکز شده، در بر دارد.

نظم مشهور به «وستفالی» از حق انحصاری هر دولت ـ ملتی برای حکومت بر شهروندانش و ادار? امور داخلی و خارجی خودش بدون دخالت دیگران حمایت به عمل آورد. جهانی شدن، این نظم را به زوال کشاند؛ چرا که نهادهای جدید بین الملل و فراملی از پایان جنگ جهانی دوم توسعه یافتند و در حالی که هدف اولیه شان، حل و فصل مشاجرات بین الملل بود بعداً به گونه ای فزاینده به دیگر موضوعات جهانی نیز پرداختند. این نهادهای سیاسی جدید، حاکمیت را متکثر نمودند و حاکمیت عالی دولت ـ ملت را به زوال کشاندند.

مستقیم ترین چالش پیش روی حاکمیت دولت، حقوق بین الملل است. دادگاه نورنبرگ، اصلی را تصویب نمود که بر اساس آن، در مواقعی که مقررات بین المللی حافظ ارزش های انسانی در تعارض با قوانین دولتی قرار گیرند، از آن جا که افراد در موضع اعمال «گزینش اخلاقی» هستند، انسان ها قانوناً و اخلاقاً موظف به تخطی از قوانین دولتی می باشند.

فصل دوم: جهانی شدن، مدرنیته و پسامدرنیته

نظریه پردازانی که جهانی شدن را به مثاب? پسامدرنیزه شدن تلقی می کنند آن را نتیج? سرمایه داری توسعه، گرامی دانند که از محدودیت های دولت ـ ملت رها شده و به اشکال جدیدی از استثمار در سراسر جهان دست زده است. این نظریه پردازان خود را مارکسیست می دانند و آشکارا بر «چرخش پسامدرن» تأکید می ورزند.

نظریه پردازانی که جهانی شدن را به مثابه مدرنیزه شدن تلقی می کنند هم با مارکیست مخالفند و هم با این عقیده که ما اکنون در حال ورود به نوع کاملاً متفاوتی از جامعه هستیم. آن ها معتقدند که علل بسیاری برای جهانی شدن وجود دارد و این علل، تداوم ویژگی های پویای عصر مدرنیته است.

الف) جهانی شدن به مثابه نتیجه سرمایه داری

سنتی ترین رویکرد جامعه شناختی به جهانی شدن، متعلق به مارکسیست ها است. سرمایه دارای به عنوان نظامی که مستلزم تحصیل حداکثر ارزش افزوده است و مبارز? طبقاتی، ویژگی مهم آن می باشد، این منطق را در ذات خود دارد که به دنبال مکان های جدید استثمار و بهره کشی باشد. سرمایه داری به تلاش بی پایان برای دستمزدهای پایین، منابع ارزان و خلق بازارهای جدید برای کالاهای تولیدی اش، متکی است.

پیشرفته ترین کاربرد نظری? مارکسیستی مربوط به نظری? نظام های جهانی «امانوئل والرشتاین» است. به نظر وی، هیچ چیز جدیدی در عرص? جهانی و جهت گیری سرمایه داری وجود ندارد؛ والرشتاین، سرمایه داری را یک نظام جهانی یکپارچه کننده تلقی می کند که از یک پویش درونی توسعه، برخوردار است؛ سرمایه داری به منظور مبارزه با آفت های منظمی که مستعد آن است، نیاز به گسترش مرزهای جغرافیایی اش دارد. نظام سرمایه داری جهانی آنچه را که والرشتاین، «دولت سیاسی» می نامد در یک تقسیم کار بین المللی مشترک، گرد هم می آورد.

از نظر والرشتاین، فرهنگ یا ملی است و حول محور دولت سازماندهی و تعریف می شود و یا جهانی است و به تحقق سوسیالیسم جهانی کمک می کند.

ب) جهانی شدن به مثابه مدرنیزاسیون

گیدنز، جهانی شدن را نتیج? پویش مدرنیته تلقی می کند که در بر دارند? چیزی است که آن را تکه برداری روابط اجتماعی از طریق فاصله گذاری زمانی ـ فضایی و استفاد? بازاندیشانه از دانش می نامد.

به عقید? گیدنز، پویش مدرنیته به گونه ای تغییرناپذیر به سوی جهانی شدن نهادهایش حرکت می کند؛ یعنی جهانی شدن سرمایه داری، صنعت گرایی و نظارت اداری و کنترل ابزار خشونت که در دولت ـ ملت متمرکز شده اند. گیدنز معتقد است که دولت ـ ملت، اهمیت خود را در عصر مدرنیت? جهانی شده، حفظ نموده است؛ چرا که هیچ ناحیه ای در سطح کره زمین، خارج از کنترل مشروع یک دولت وجود ندارد و دولت ها همچنان در چهارچوب مرزهایشان انحصار موفقیت آمیزی بر ابزار خشونت دارند. اما دولت مدرن همواره درگیر یک دیالکتیک بوده که بر اساس آن، با پیوستن به دیگر دولت ها کنترل اقدامات درون مرزهایش را با یک نفوذ جهانی تر معاوضه نموده است.

بنا به عقید? گیدنز ما هنوز در عصر مدرنیته هستیم؛ هر چند یک مدرنیته رادیکال شده که در بر دارند? بسیاری از ویژگی هایی است که دیگران به پسامدرنیته نسبت می دهند. گیدنز معتقد نیست که دولت ـ ملت در عرص? سیاست زندگی، محلی از اعراب ندارد. دولت همچنان یک عنصر محوری برای فرایند دموکراتیک شدن باقی می ماند، حقوق رهایی بخش هنوز مهم هستند و موضوعات سیاست زندگی محتملا به گونه ای فزاینده در عرصه های عمومی و قضایی دولت ها اهمیت خواهند یافت. اما سیاست زندگی فعلاً در خارج از دولت، برجسته تر است و اغلب به وسیل? جنبش های اجتماعی اجرا می گردد.


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(3)
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(2)
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(1)
جهانی شدن و زوال دولت ـ ملت حاکم (2)
جهانی شدن و زوال دولت ـ ملت حاکم(1)
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
16503 :مجموع بازدیدها
1 :بازدید امروز
3 :بازدید دیروز
درباره خودم
تقی نامور بجنوردی
لوگوی خودم
تقی نامور بجنوردی
لینک دوستان
تورجان
پارلمان نیوز
آهوترین ها
دانشگاه بجنورد
دانشگاه مفید
دانشگاه باقرالعلوم
صفحات اختصاصی
بایگانی نوشته ها
خرداد 89
شهریور 89
مهر 89
اشتراک