سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خداوند متعال می فرماید : « ... همچنان بنده ام با کارهای مستحب به من نزدیک می شود، تا آنجا که دوستشمی دارم . در نتیجه، گوش شنوایش، چشم بینایش، زبان گویایشو قلب دریابنده اش می شوم . اگر مرا بخواند، پاسخش دهم و اگراز من درخواست کند، به او ببخشم» . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

تقی نامور بجنوردی
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: تقی نامور بجنوردی شنبه 89 مهر 3   ساعت 1:14 عصر

بخش دوم

اندیشه سیاسی اندیشمندان اسلامی

الف) عدالت در اندیشه سیاسی فارابی

فارابی، عدالت در انسان را نوعی اخلاق فضیلت مدار می داند. وی حد وسط افعال را که دارای اعتدال می باشد، فضیلت می نامد.

«وی در بیان نظری? خود از نظری? حد وسط استفاده می کند که این مسأله پیروی وی از ارسطو را نشان می دهد. بنابراین از نظر ایشان، فضایل، حد وسط و اعتدال افعالند و رذایل به دو طرف آن، یعنی جانب افراط و تفریط اطلاق می شود. بر طبق این نظریه، مقصود از فضایل، ملکاتی هستند که متوسط بین دو طرف واقع شده اند که یک طرف آن زیاده و طرف دیگر آن نقص است؛ مانند فضیلت عفت که حد وسط است بین سرکشی و بی احساسی نسبت به لذت ها».7

فارابی عدالت را به اعم و اخص تقسیم می کند:

اعم: به کار بستن فضیلت در مناسبات اجتماعی و رفتار با دیگران؛ اگر رفتار فرد با دیگران در هر زمینه و موقعیتی، برخاسته از رعایت و توجه به فضیلتی از فضایل اخلاقی و انسانی باشد، آن عمل، مصداق عدالت است.

اخص: ناظر به حفظ حقوق فردی افراد. عدالت امری است نسبی در نزد مردم مدینه های فاضله، و عدالت این است که همه به سعادت و کمال افضل برسند؛ همه زندگی کنند، همه به زندگی خود ادامه دهند، هر عضوی وظیفه خود را انجام دهد. در نتیجه هم? اعضا، سالم می مانند و به حیات و زندگی خود ادامه می دهند.

انسان علاوه بر این که موجودی است طبیعی و در بسیاری از افعال و حرکات و نیازها و خواست های خود، تابع و مقهور طبیعت است، موجودی دارای قو? ناطقه و ادراک کلیات و امتیاز بین سعادت و شقاوت است.

اگر این قوه، ممیز عدالت باشد؛ در این صورت، عدالت معنی خاصی خواهد داشت که نظام افضل بین جامعه برقرار خواهد کرد. ولی اگر ممیز عدالت، قوای حیوانی و طبیعی انسان باشد عدالت، مفهوم و معنی دیگری پیدا خواهد کرد که طرز تفکر مردم مدینه های جاهله و فاسقه بر این روش است.

«مردم مدینه فاضله گویند: عدالت این است که هم? افراد انسانی به زندگی خود ادامه دهند و در این حکم از فرمان عقل و قو? ناطقه اطاعت کنند.

مردم مدینه فاسقه گویند: «الحق لمن غلب» همان طور که بنای موجودات طبیعی بر تضاد و ضدیت و خصومت است و هر موجودی با موجودات دیگر در جدال و مبارزه است، و خواهان نفی، طرد و محو موجودات دیگر است.» 8

ب) عدالت در اندیشه سیاسی سید جعفر کشفی

اعتدال، مهم ترین فضیلتی است که در اندیش? کشفی،  بنیان زندگی سیاسی بر آن نهاده شده است.

دلیل او در مرکزیت دادن به عدالت و نگارش متنی مستقل در این باره (میزان الملوک) بر این قرار دارد که اولاً عدالت، اساسی ترین عامل تعیین کننده در بنا و زوال دولت است و بدون آن، قدرت سیاسی به استبداد و قهراً به نابرابری و فروپاشی می انجامد؛ و ثانیاً عدالت مدخل اجرای شریعت و جزء لا ینفک آن است و بدون آن، جامع? آدمی، اعم از دینداران و غیر دینداران، قوام نمی یابد و همواره به انواع کجروی ها و افراط و تفریط های در خصال و رفتار، مبتلا می گردد.

بحث های عمیق و گسترده کشفی از عدالت، در واقع، بازتابی است از بحرانی که جامع? او درگیر آن بوده است. کشفی با برداشتی که از ماهیت بحران دور? خویش دارد، تنها راه حل آن را استوار ساختن روان و رفتار انسان و جامعه بر طریق? انصاف و اعتدال می داند.

اعتدال در مزاج، به آدمی، شادابی و سلامت می بخشد؛ جامعه نیز در سایه عدالت به یک زندگی بی دغدغه، دست می یابد. اگر عدالت، بنیان زندگی آدمیان قرار گیرد قدرت سیاسی مایه می گیرد و شریعت نیز به اجرا در می آید: «بدان که عدل، منبع و اصل جمیع خیرها و مدار تمام امور است و میزان الله است و مبدأ و معاد و دنیا و آخرت به آن است... علاوه آن که در سای? عدالت، بقاء ملک، دولت، عزت، رفاهیت و فراغت در دار دنیا و آخرت می باشد؛ و در سیرت و سلوک به وجه غشی، تعدی، ظلم و خیرخواهی خود، زوال ملک، عزت و رفاهیت در دنیا و آخرت می باشد.»9

عدالت چیست؟

کشفی بر اساس تفکر ارسطویی، عدل را به معنای تساوی و حد میان افراط و تفریط دانسته است و آن را در مقابل اطراف به کار می برد. او با برابر دانستن عدالت با مساوات، و مساوات با وحدت و یگانگی، تصوری منطقی بین عدالت و وحدت برقرار ساخته است و بدین صورت عدالت را همانند مفهوم ذات باری تعالی، یک مفهوم واحد حقیقی بسیط می داند. در این صورت چون عدالت به معنای واحدیت است و توحید نیز از صفات خداوند است، عدالت هم بر خلاف سخن پاره ای از علمای کلام از صفات ذات است و نه از صفات فعل. از این رو عدالت یک مفهوم واقعی ثابت و غیر متغیر است که به شرایط زمان، مکان، تاریخ و اعتبار بستگی ندارد و مانند عقید? برخی از فلاسفه مغرب زمین، یک مفهوم اعتباری فرهنگی به حساب نمی آید.

«بدان که صفت عدل و رفتار عدالت و انصاف، بودن بر صراط مستقیم، ناشی از وحدت و یگانگی ذات می شود و صفت ظلم، جور، اعتصاب، کجی، افراط و تفریط ناشی از دوئی و ترکیب در ذات می شود و هر کجا که وحدت و یگانگی ذات بیشتر و شدیدتر است، صفت عدالت او اتم، اوجب، اشمل و اکمل می باشد... چون که خداوند تبارک و تعالی، در وحدت و یگانگی در وجه اتم می باشد و ترکیب در ذات و شریک در الوهیت و ربوبیت و صفات ندارد و وجود او عین ذات او و ذات او عین صفات او و صفات او عین وحدت اوست... بعد از خداوند در عالم مخلوقات هر مخلوقی که به وحدت قریب تر است صفت عدل و عدالت او بیشتر می باشد.»10

عدالت در فرد:

به عقید? کشفی، نامتعادل بودن آدمی در اندیشه و عمل، ویژگی مهم انسان عصر او به حساب می آید.

کشفی از میان صفاتی که نقش تعیین کنندگی در عادل شدن انسان دارند، به چهار صفت اشاره می کند و برای هر یک از آن ها نیز دو ضد در ناحیه افراط و تفریط برمی شمارد و به کسی «عادل» می گوید که در نقطه میان? این اضداد قرار گرفته باشد.

1 ـ صفت اول علم و حکمت است و آن حد وسط و صراط مستقیم در مابین افراط جربزه و تفریط بلاهت است؛

2 ـ صفت دوم جود و سخاوت است و آن حد وسط و صراط مستقیم در مابین افراط اسراف و تفریط تقتیر11 است؛

3 ـ صفت سوم نجدت و شجاعت است و آن حد وسط و صراط مستقیم در مابین افراط تهور و تفریط جبن است؛

4 ـ صفت چهارم زهد و عفت است و آن حد وسط و صراط مستقیم در مابین افراط شهوت شره و تفریط بی رغبتی عنن است.

ایشان معتقدند که اگر این چهار صفت در نفس انسان به هم رسد صفت عدل و عدالت به هم می رسد و این کس را عادل گویند و سایر صفات حسنه هر قدر که باشد مبدأ و مرجع آن ها به این چهار صفت می باشد؛ چنان که مبدأ و مرجع این چهار صفت به صفت عدل می باشد.

عدالت در اجتماع:

تبیین مفهوم عدالت در اجتماع وابسته به معرفت ما از مفهوم خلافت است و کشفی با تفسیری که از خلافت آدمیان بر زمین دارد، در تحلیل خود از عدالت، بهره وافری برده است. به عقید? او هم? انسان ها، خلفا و جانشینان خداوند بر کره خاکی اند و این مقام به گروه و یا طایف? خاصی از بندگان، تعلق ندارد. مراد کشفی از خلافت ابنای آدم، آن است که  همه آدمیان نسبت به یکدیگر در رساندن فیوض الهی و اظهار نمودن صفت ربوبیت و عدل الهی، آلات و اسبابند. از این رو هر کس در وظیفه ای که به او  محول شده و یا خود برگزیده است، جانشین خداوند در همان کار است و لازم است نسبت به زندگی و جامع? مدنی خود، در انجام صحیح و کارآمد آن، احساس مسؤولیت نماید و در انجام چنین منصبی خیانت نورزد؛ این همان معنی عدالت است. پس عدالت در این جا مسؤولیت فردی جانشینان خداوند نسبت به زندگی و جامع? مدنی است. به سخن دیگر، عدالت عبارت است از آگاهی به وظیفه و انجام دادن صحیح و کارآمد آن.

«صفت خالقیت و الوهیت خداوند به هم نمی رسد مگر به ربوبیت که مفهوم آن، تربیت دادن به تدریج است. یعنی هر مخلوقی را تا سرحد کمال به تدریج برساند. تربیت تدریجی امکان ندارد مگر به اسباب و آلات تربیت، و چون خداوند از داشتن اعضا و آلات و اسباب، منزه است و خود موجد اسباب است، باید اسبابی را خلق کند تا در امر تربیت تدریجی خلق مشارکت کنند. پس در هر عالمی بعضی از مخلوق آن عالم را اسباب و آلات خلقت در ربوبیت بعضی دیگر قرار داده تا آن که می رسد به عالم خاکی آدم و بنی آدم... همه مخلوقات اثر و ظل و صنع و بدع خداوندند و از این سبب است که سلطان عادل که اکمل مخلوقات و اشرف آثار خداوند است در احادیث به اسم ظل الله نامیده شده است. پس هر آلت و سببی، خلیفه و جانشین صاحب آلت و سبب می باشد در رسانیدن فیض و اثر او به مسبب له. چنان که سلطان، خلیفه خداوند است در رسانیدن امنیت، قوام، تربیت، تدبیر، عدالت و مرحمت را از خداوند به خلق او».

کشفی به هفت طایفه در جامع? انسانی اشاره می کند که هر یک خداوند را در انجام کار مخصوصی، جانشینی می کنند:

1 ـ سلاطین؛

2 ـ وزرا؛

3 ـ ارباب قلم؛

4 ـ عالمان صاحبان سرمایه؛

5 ـ زارعان؛

6 ـ تاجران؛

7 ـ صنعتگران.

کشفی معتقد است همان گونه که مزاج های میانه و معتدل به اعتدال چهار عنصر پا می گیرد، جامع? انسانی نیز به اعتدال چهار عنصر یعنی عالمان، نظامیان، تاجران و کشاورزان تعادل می یابد و سلطان باید زمینه ای فراهم کند تا تعادل دولتش به هم نخورد. شروطی که فراهم کنند? چنین تعادلی می باشند عبارتند از:

الف ـ هر یک از این اصناف و طبقات به انداز? کافی در جامعه وجود داشته باشد و هیچ یک از آن ها افزون بر نیاز نباشد.

ب ـ سلطان، مرتبه و مقام هر یک را متناسب با استعدادها و ویژگی های آن، تعیین کند؛ بدین معنی که به انسان های نیک سرشت، مقام و منزلت والایی دهد و افراد بی صلاحیت را در مراتب نازل تری نگاه دارد.

ج ـ چون از تسویه اصناف مردمان و تعدیل مراتب ایشان فارغ شد باید که به تسوی? ایشان در قسمت و رسانیدن خیرات عامه و مشترکه از قبیل امنیت، سلامت، اموال و کرامات، مشغول شود و از نقصان که جور بر یکی، و زیاده که جور بر اهل مدینه است اجتناب نماید و بعد از آن، بر محافظت و بقای این خیرات بر ایشان سعی نماید و نگذارد که خیری از خیرات از دست کسی بیرون رود.

پی نوشت ها

[1] - فاستر، مایکل: خداوندان اندیشه سیاسی، جواد شیخ الاسلامی، علمی و فرهنگی، تهران، چاپ ششم، 1383، ص 40.

2 – افلاطون: جمهور، فؤاد روحانی، علمی و فرهنگی، تهران، چاپ دهم، 1384، ص 102.

3 – همو: ص 236.

4 - ارسطو: اخلاق نیکوماخس، دکتر سید ابوالقاسم پور حسینی، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1381.

5 - عبد الرسول، بیات: فرهنگ واژه ها، ص 275.

6 - ارسطو: همان، ص 197.

7 - مرضیه صادقی: عدالت فضیلت برتر، ص 88.

8 - ابو نصر محمد فارابی: اندیشه های اهل مدینه فاضله، ترجمه سید جعفر سجادی، ص 39.

9 - سید جعفر دارابی کشفی: میزان الملوک و الطوائف، عبد الوهاب فراتی، بوستان کتاب، قم، چاپ اول، 1375، ص 114.

10 - همو ، ص 45.

11 - تقتیر: عیال و اولاد را در تنگی معیشت قرار دادن.


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(3)
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(2)
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(1)
جهانی شدن و زوال دولت ـ ملت حاکم (2)
جهانی شدن و زوال دولت ـ ملت حاکم(1)
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
16679 :مجموع بازدیدها
0 :بازدید امروز
2 :بازدید دیروز
درباره خودم
تقی نامور بجنوردی
لوگوی خودم
تقی نامور بجنوردی
لینک دوستان
تورجان
پارلمان نیوز
آهوترین ها
دانشگاه بجنورد
دانشگاه مفید
دانشگاه باقرالعلوم
صفحات اختصاصی
بایگانی نوشته ها
خرداد 89
شهریور 89
مهر 89
اشتراک