سفارش تبلیغ
صبا ویژن

[ و فرمود : ] حکمت را هر جا باشد فراگیر که حکمت گاه در سینه منافق بود پس در سینه‏اش بجنبد تا برون شود و با همسانهاى خود در سینه مؤمن بیارمد . [نهج البلاغه]

تقی نامور بجنوردی
macromediaxtemplates for Your weblogList of Iranian Top weblogspersian Blogpersian Yahoo

نویسنده: تقی نامور بجنوردی شنبه 89 مهر 3   ساعت 1:12 عصر

عدالت در اندیشه سیاسی اندیشمندان غرب و اسلام بخش اول

همه ما می دانیم و بر این باور هستیم که نظری? عدالت، قلب هر نظری? سیاسی است و بنابراین اگر ما رأی روشن و تئوری مدونی در باب عدالت نداشته باشیم، بدیهی است که سیاست و نظریه های سیاسی ما هم از قدرت و عمق کافی، برخوردار نخواهد بود. از این رو در این گفتار، نظر چند تن از اندیشمندان غرب و اسلام را دربار? عدالت، مورد بحث قرار می دهیم. از اندیشمندان غرب، دیدگاه افلاطون و ارسطو را به بحث می گذاریم و از اندیشمندان اسلامی، اندیشه های فارابی و سید جعفر کشفی را بررسی می کنیم.

بخش اول

اندیش? سیاسی اندیشمندان غرب

الف) عدالت در اندیش? افلاطون

افلاطون، عدالت را حد وسط نقطه تعادل سه قو? خرد، اراده و شهوت در انسان می داند. وی معتقد است عدالت، هنگامی حاصل می شود که هر سه قوه، هماهنگ با هم، افعال خود را انجام دهند و در کار یکدیگر مداخله نکنند. بنابراین عدالت به معنای وجود هماهنگی بین سه جزء نفسانی، خواهد بود.

چنین برداشت می شود که افلاطون برای عدل، جایگاه فراتری نسبت به سه قو? دیگر نفسی، قائل می شود و آن، جایگاهی برای هماهنگی بین قوای سه گانه است؛ چه بسا هر کدام به طور مستقل، خوب عمل می کنند ولی در مجموع باید قاعد? دیگری باشد که بتواند آن ها را با هم، هماهنگ نموده، فضیلت بالاتری را ایجاد نماید.

از نظر افلاطون، عدالت نسبت به بقی? فضایل، جنبه حسن در مجموع را دارد؛ مانند رابط? بین هنر معمار و کار زیر دستانش، به گونه ای که کار معمار جنب? اختصاصی ندارد؛ بلکه مسؤولیتش راهنمایی بقیه است. بنابراین عدالت، شرط وجود هم? فضایل دیگر است؛ چون سبب می شود که فضایل دیگر، توان پیدایش را در جامعه به دست آورند.1

طبق دیدگاه افلاطون، عدالت حسن نیست بلکه از ضروریات است. هیچکس از روی میل، عدالت را پیش? خود قرار نمی دهد؛ بلکه عدالت ورزی به علت اضطرار است و اشخاص، عدالت را بنفسه حسن نمی دانند؛ زیرا هر وقت بتوانند ظلم کنند باکی از آن ندارند.

تمجید عدل و تقبیح ظلم به علت نتایج آن است نه به خاطر خود آن ها. افلاطون معتقد است: «صحیح است که پدران به کودکان خود و مربیان به شاگردان خود چنین پند می دهند که راه راست، راه عدالت است اما ستایشی که آن ها می کنند از نفس عدالت نیست بلکه دربار? حسن شهرتی است که از آن ها حاصل می شود.2»

افلاطون چهار صفت را برای زمامدار می شمارد:

1 ـ حکمت؛

2 ـ شجاعت؛

3 ـ خویشتن داری؛

4 ـ عدالت.

از تعادل بین سه صفت اول، عدالت به وجود می آید. هر فردی در شهر، باید منحصراً یک کار داشته باشد؛ یعنی کاری که طبیعتاً برای آن، استعداد خاص داشته باشد. بنابراین عدالت در نظر افلاطون عبارت است از آن که هر کس، کار مخصوص خود را انجام دهد.3

از نظر افلاطون، عدالت، هماهنگی درونی نفس انسان است و مربوط به اعمال ظاهری انسان نیست؛ بلکه مربوط به باطن یا ذات و صفات حقیقی اوست.

ب) عدالت در اندیش? ارسطو

از نظر ارسطو، عدالت حد وسط بین افراط و تفریط است. وی بر مبنای قوای نفسی که افلاطون از آن یاد می کرد، بحث نمی کند. وی به حد وسط معتقد بود و افراط و تفریط در امور را بر خلاف عقل می دانست؛ و از این رو آن ها را رذیلت بر می شمارد.

«عدالت به معنای عام تر، همان فضیلت اخلاقی، و بی عدالتی همان رذیلت اخلاقی است. به عبارت دیگر، عدالت به معنای اعم، شامل هم? فضایل است؛ زیرا هر کس از حد وسط عدول کند و مرتکب رذایل گردد، ستم کرده است.4»

ارسطو، عدالت را فضیلت اخلاقی می داند و عدول از آن به معنای ارتکاب ظلم است و عملی ظالمانه تلقی خواهد شد. از سوی دیگر، عدالت به معنای احترام نهادن به قوانین و اطاعت از آن ها نیز هست؛ بنابراین، هم? اعمال مطابق با قانون، عادلانه محسوب می شود.

ارسطو معتقد است در بین تمام فضایل، عدالت یگانه فضیلتی است که برای دیگران نیک است؛ زیرا با دیگران ارتباط دارد و برایشان سودمند است. پس عدالت بر ویژگی اجتماعی دلالت می کند که فضایل در آن مستقرند.  نگاه به عدالت اجتماعی به مثاب? شایستگی و لیاقت را می توان در برداشت ارسطو، ملاحظه نمود که به مفهوم توزیع امکانات و مناصب بر اساس شایستگی و لیاقت هاست. وی هم در توزیع امکانات مادی، شایستگی های افراد را در نظر دارد و از این رو به عدالت توزیعی قائل است؛ و هم در نوع و شکل حکومت، طبق? متوسط را شایست? حکومت کردن می داند. در واقع، وی به لحاظ اقتصادی و سیاسی به نوعی شایسته سالاری، باور دارد.5

ارسطو معتقد است که کسی که قانون را نقض می کند، ظالم، و آن کسی که رعایت قانون را می کند، عادل است. پس روشن می شود تمام اعمالی که قانون آن ها را مجاز می داند، به اعتباری، عدالت آمیز است.

ارسطو می گوید: «ما اعمالی را عادلانه می دانیم که هدف آن ها تأمین و حفظ خوشبختی اجتماعی- سیاسی باشد، اما قانون به ما دستور می دهد که دارای شجاعت باشیم، خوش خلق باشیم و همچنین در دیگر فضایل و رذایل که مورد امر و نهی قانون قرار گرفته اند. اگر قانون بر مبانی صحیح وضع شده باشد، این امر و نهی درست است و اگر عجولانه وضع شود، قابل انتقاد است.

ارسطو عدل را بر دو قسم، تقسیم می کند:

1 ـ عدالت توزیعی: توزیع و تقسیم دارایی ها و ثروت، حقوق، مزایا و امتیازات اجتماعی در میان افراد جامعه؛ به عبارت دیگر توزیع شرف یا ثروتی که در میان اعضای جامعه به حیث نصیبه ها قسمت شده است.

عدل ضرورتاً متضمن چهار حد است: افرادی که عدل در واقع برای آن هاست و تعداد آن ها «دو» است؛ و امور و اشیائی که عدل در آن ظاهر می شود که تعداد آن ها نیز «دو» است. با این توضیح که عدل مستلزم دو «قسمت بر» و «دو» قسمت است که باید به آنان تعلق گیرد، که روی هم رفته تعداد آن ها، چهار می شود.  همان تساوی که برای افراد وجود دارد، برای اشیا هم وجود خواهد داشت؛ زیرا تناسبی که بین اشیا یعنی خیرهایی که باید تقسیم شود همان است که میان افراد برقرار است. در واقع، اگر افراد، «برابر» نباشند، سهام «مساوی» نخواهند داشت.

عدالت توزیعی باید بر مبنای نوعی استحقاق قرار گرفته باشد؛ هرچند در نظر همه، استحقاق یک چیز نیست.

2 ـ عدالت اصلاحی: این عدل در معاملات خصوصی اعم از ارادی یا غیر ارادی، پیش می آید. این شق از عدل، صفت خاصی دارد که آن را از عدل «توزیعی» متمایز می سازد. در واقع «عدالت توزیعی» در اموالی که متعلق به جمع است، اعمال می شود؛ زیرا اگر توزیع در اموال عمومی صورت گیرد، بر حسب همان تناسبی خواهد بود که در روابط متقابل اعضای اجتماع رعایت می‌شود و بی عدالتی ای که با این وجه عدل مغایر است، خارج از این تناسب خواهد بود. اما عدل در معاملات خصوصی در عین این که نوعی «تساوی» است و بی عدالتی نوعی «عدم تساوی»، با این حال تساوی طبق تناسبی که هم اکنون بیان کردیم نیست، بلکه بنا بر «تناسب» حسابی است.

در واقع، خواه این که نیک مردی موجب خسارت آوردن به بدکرداری شود یا بدکرداری به نیک مردی خسارت وارد آورد و خواه نیک مردی مرتکب زنا شود یا بدکردار، تفاوتی نمی کند. قانون جز به کیفیت مشخص تقصیری که انجام شده، به چیز دیگری التفات ندارد و نسبت به طرفین، «مساوات» را رعایت می کند. قانون تنها به این توجه دارد که چه کسی مرتکب بی عدالتی شده و به چه کسی ظلم وارد شده است و چه کسی موجب خسارت شده و چه کسی بر او خسارت وارد آمده است.6

بنابراین ارسطو عدالت را فضیلت اخلاقی ای می داند که نباید از حد وسط، خارج شود.


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(3)
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(2)
گزارشی از رسال? روحانیت و تجدد؛(1)
جهانی شدن و زوال دولت ـ ملت حاکم (2)
جهانی شدن و زوال دولت ـ ملت حاکم(1)
[عناوین آرشیوشده]

فهرست
17309 :مجموع بازدیدها
3 :بازدید امروز
9 :بازدید دیروز
درباره خودم
تقی نامور بجنوردی
لوگوی خودم
تقی نامور بجنوردی
لینک دوستان
تورجان
پارلمان نیوز
آهوترین ها
دانشگاه بجنورد
دانشگاه مفید
دانشگاه باقرالعلوم
صفحات اختصاصی
بایگانی نوشته ها
خرداد 89
شهریور 89
مهر 89
اشتراک